از اعتماد شما بینهایت سپاسگزاریم! اگر در طول فرایند خرید، مشکل یا سؤالی داشتید، میتوانید به هر شیوهای که میپسندید با ما تماس بگیرید.
توسعه فردی، مهارتهای اجتماعی، مهارتهای حرفهای، مهارتهای شخصی
از توسعه فردی تا روی خوش زندگی
یک راه حل جامع برای توسعه فردی و چشیدن روی خوش زندگی
توسعه فردی یک ضرورت است نه انتخاب! آدمهای خردمند خوب میدانند که یکبار بیشتر فرصت زندگیکردن ندارند. لذا تمام تلاششان این است که زندگیشان از بیشترین بهرهوری برخوردار باشد تا سرجمع رضایت خاطرشان فراهم شود.
تأمین رضایت خاطر در زندگی، حال خوش را به دنبال خواهد داشت. وقتی حالمان خوب نیست، همه چیزهایی که کسب کردهایم رنگ میبازد و از خاصیت میافتد. در زندگی هیچ چیز نمیتواند جای “حال خوب” را بگیرد.
در این مقاله میخواهیم بطور کامل به کالبدشکافی “توسعه فردی” پرداخته و نقش آن را در ایجاد “حال خوب” و تحقق “روی خوش زندگی” تبیین نماییم. محورهای اصلی این مقاله عبارتند از:
- رابطه ” توسعه فردی” و “روی خوش زندگی”
- یک فرمول ساده اما مؤثر برای “توسعه فردی”
- اهرم قدرتمند “افکار برجسته”
- قابیلتهای برجسته
- اقدامات برجسته

رابطه توسعه فردی و روی خوش زندگی
زندگی افراد را بطور خلاصه میتوان به چهار عرصه اصلی تقسیم کرد:
- زندگی فردی: شامل رابطهای است که با خودمان داریم.
- زندگی حرفهای: به شغل یا کسبوکاری مربوط میشود که از آن طریق پول درآورده و امرار معاش میکنیم.
- زندگی خانوادگی: شامل ازدواج و زندگی مشترک و رابطهای میشود که با همسر و فرزندانمان داریم.
- زندگی اجتماعی: شامل کلیه روابط و تعاملات با اقوام، دوستان و سایرین برای کسب اعتبار و وجهه اجتماعی میشود.
میانگین توفیق افراد در عرصههای حرفهای، خانوادگی و اجتماعی به شدت به توفیقات آنها در زندگی فردیشان بستگی دارد. اگر افراد در زندگی فردی خود چندان موفق نباشند، بسیار بعید است که بتوانند به موفقیتهای پایدار در شغل و یا کسبوکارشان برسند. اگر افراد نتوانند با خودشان رابطه خوبی برقرار نمایند، قطعاً قادر به برقراری ارتباط مؤثری با همسر، فرزندان، دوستان، اقوام و دیگران هم نخواهند بود.
لذا به عبارت دیگر چشیدن روی خوش زندگی بدون توسعه فردی، توسعه حرفهای، توسعه خانواده و توسعه اجتماعی حاصل نخواهد شد و توسعه فردی دروازه توسعه حرفهای، توسعه خانوادگی و توسعه اجتماعی است. افراد بدون سرمایهگذاری کافی روی خود نمیتوانند انتظار تحولی اساسی در شغل، کسبوکار و خانوادهشان را داشته باشند. افراد به اندازهای که روی توسعه فردی خودشان سرمایهگذاری کنند میتوانند پیشرفت در سایر حوزهها و عرصههای زندگی را انتظار بکشند.
بنابراین اگر شما هم جزء یکی از افراد زیر هستید به دقت این مقاله را مطالعه کنید تا یکبار برای همیشه تکلیفتان را با زندگی خود معلوم کنید:
- در یکی از مقاطع کارشناسی، ارشد یا دکتری در حال تحصیل هستید و نگران آینده شغلی و حرفهای خود هستید.
- کارآفرین هستید یا قصد کارآفرینی و راهاندازی یک کسبوکار را در سر میپرورانید.
- ازدواج کردهاید و دلتان میخواهد با سرمایهگذاری بیشتر روی خودتان، رابطه بهتری را با همسر و یا فرزندانتان خلق کنید.
- در جستجوی یک شغل خوب هستید و دلتان میخواهد در محیط کارتان از مابقی کارکنان، متمایز شده و تا حد ممکن پیشرفت کنید.
- یک فرد عادی با یک زندگی معمولی هستید اما میخواهید آینده و زندگی متفاوتی را برای خودتان بسازید.
یک فرمول ساده اما مؤثر برای توسعه فردی
مدیریت مؤثر چالشهای زندگی به سه اهرم اساسی نیاز دارد که بدون آنها آرزوی دستیابی به یک زندگی پرشکوه و پرمایه محال است. تسلط بر این سه اهرم به قدری به ما قدرت میدهد که به تنهایی برای ایجاد یک تحول اساسی در زندگی شخصی و حرفهایمان کفایت میکند.
همه کسانی که صاحب یک زندگی شخصی، حرفهای و اجتماعی باشکوه شدهاند از سه پشتوانه اساسی برخوردار میباشند: “افکار برجسته، قابلیتهای برجسته و اقدامات برجسته”.

افکار برجسته
پژوهشها حاکی از آن است که مغز ما آدمها در طول شبانهروز با ۳۴ گیگابایت اطلاعات مختلف بمباران میشود! پردازش این حجم از اطلاعات برای مغز ما بسیار زیاد است. لذا در طول تکامل، مغز ما آدمها به یک سیستمی مسلط شده است که به کمک آن میتواند اطلاعات دریافتی از محیط را فیلتر کند. این سیستم غربالگری، مثل یک نگهبان پرقدرت عمل میکند. این نگهبان است که به برخی اطلاعات اجازه ورود میدهد و به برخی هم مجوز ورود نمیدهد.
سؤال بسیار مهمی که پاسخش میتواند سرنوشت ما آدمها را بسازد این است که این نگهبان پرقدرت، بر اساس چه معیاری به برخی از اطلاعات اجازه ورود میدهد و مابقی را نادیده میگیرد؟ پاسخش این است که این نگهبان بر اساس “باورهای ما” این کار را انجام میدهد؛ اگر اطلاعات دریافتی با باورهای ما همخوانی داشته باشد، به راحتی وارد مغز میشوند و اطلاعاتی که با باورهای ما تناقض داشته باشند رد میشوند.
به عبارت دیگر فقط چیزهایی میتوانند وارد مغز ما شوند که با تصورات ما همسو باشند. برای مثال اگر شما فکر میکنید که زمانه بسیار بدی شده و دیگر نمیشود به کسی اعتماد کرد، طبیعتاً مدام اطلاعاتی را از محیط دریافت میکنید که این باور شما را تأیید میکنند. این بدان معنی نیست که آدم خوب دیگر وجود ندارد بلکه این مغز شماست که نشانهها و اطلاعات مرتبط با این افراد را نادیده میگیرد. بنابراین بطور ناخودآگاه ما به چیزهایی بیشتر توجه میکنیم که با باورهای ما در تعارض و تناقض نباشند و این خبر خوبی نیست چون بدین ترتیب ما بیشتر روی چیزی متمرکز میشویم که باور داریم.
خبر ناگوارتر این است که این سیستم مغزی ما در یک چرخه معیوب خودتأییدی گرفتار است؛ یعنی از یک طرف فقط به اطلاعاتی اجازه ورود میدهد که با باورها و تصورات ما همخوان باشند و از طرفی هرچقدر که این دست از اطلاعات را بیشتر دریافت میکنیم، موجب تقویت و تحکیم بیشتر همان باورها میشود!

بنابراین میتوان گفت که سرنوشت ما در گرو افکار ماست. افراد موفق افکار برجستهای داشتهاند. افکار پرمایه موجب خلق یک زندگی باشکوه میشود و افکار معیوب زندگی فرومایهای را به دنبال خواهد داشت.
قابلیتهای برجسته
طبیعتاً کسانی در زندگی از توفیقات شخصی و حرفهای بیشتری برخوردارند که از فرصتهای در اختیارشان بیشتر استفاده کرده باشند. فرصتها همواره در محیط موجود هستند اما کسانی میتوانند آنها را ببینند که آن فرصتها با افکارشان همخوانی داشته باشد؛ نگهبان قدرتمند مغز را که یادتان هست؟
اما دیدن فرصتها کافی نیست، مهم این است که بتوانیم آنها را جذب کرده و منافع بالقوه موجود در آنها را مصادره کنیم. آنچیزی که موجب استفاده عملی از فرصتها میشود، قابلیتهای ماست. لذا اهرم طلایی دوم قابلیتهای ما میباشد.
قابلیتها، همه کارهای برجستهای است که ما میتوانیم انجام دهیم. کسانی میتوانند فرصتهای محیط اطرافشان را جذب کنند که قابلیت لازم برای جذب آن را داشته باشند. افکار ما، هوش و استعدادهای ما، علائق ما و سایر داشتههای ما، منابع دراختیار ما محسوب میشوند. این منابع کم و زیاد در اختیار همه آدمها قرار دارد. آنچه اهمیت دارد توانایی استفاده و بهرهبرداری از آنهاست که از آنها به عنوان قابلیت یاد میکنیم. متأسفانه بسیاری از افراد به اشتباه فکر میکنند برای بهرهبرداری از فرصتها، مجهز بودن به منابع کافی است، در حالیکه اصلاً اینطور نیست. منابع حکم بلیط ورود به یک مسابقه را دارند؛ آنچه که موجب پیروزی ما در مسابقه میشود، قابلیتهای ماست.

اقدامات برجسته
اما اهرم سوم، اهرم تکمیلی است؛ اگر افکارمان، مثبت و سازنده باشد و به مرور همه قابلیتهای مورد نیاز را هم کسب کنیم، اما بنشینیم و فقط نظارهگر گذر زمان باشیم، قطعاً اتفاق بزرگی رقم نخواهد خورد. با مثبتاندیشی سادهلوحانه و حلوا حلوا کردن صرف، کاممان شیرین نمیشود.
افراد موفق و برجسته کسانی هستند که در کنار افکار برجسته و قابلیتهای برجستهشان، دست به اقدامات برجستهای هم میزنند. از پا پیش گذاشتن و پیمودن مسیرهای ناشناخته هراسی ندارند و معتقدند که یا به نتیجه دلخواه میرسند و یا اینکه یاد میگیرند که مسیر دیگری را باید امتحان کنند.
لذا اگر خواهان یک زندگی باشکوه و پرمایه هستید باید بتوانید خودتان را به ابزارهای مدیریت چالشهای زندگی مجهز نمایید. این ابزار در یک عبارت شامل سه اهرم اساسی است: افکار برجسته، قابلیتهای برجسته و اقدامات برجسته.
اهرم قدرتمند افکار برجسته
تفاوت از اندیشهای متفاوت آغاز میشود. افکار برجسته، نتایج برجستهای را به دنبال دارد و بالعکس افکار معیوب هم زندگی نابسامانی را منجر خواهد شد. کیفیت افکار ما به شدت وابسته است به میزان آگاهی و شناختی که زندگی و پدیدههای مرتبط با آن داریم.

زندگی مثل مکعب روبیک است که با سعی و خطای کورکورانه نمیتوان حلش کرد. این چالش از آنجایی جدیتر میشود که افراد دچار توهم آگاهی میشوند و همین نقطه کور موجب درجا زدن آنها میشود زیرا زمانی که فاقد آگاهی هستیم، از جهل خود ناآگاهیم.
تنظیم زندگی حول محور توسعه فردی
زندگی افراد زمانی به اوج کیفیتش نزدیک میشود که افراد در هر چهار عرصه غالب زندگی بطور متوازن رشد کرده و پیشرفت نمایند: زندگی فردی، زندگی حرفهای، زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی.
نکته مهم این است که بین توسعه فردی از یک سو و توسعه شغلی و حرفهای، توسعه خانوادگی و توسعه اجتماعی از یک طرف دیگر، رابطه مستقیم وجود دارد. یعنی میزان توسعه زندگی شغلی و حرفهای ما به شدت وابسته است به میزان پیشرفتمان در توسعه فردی؛ یعنی هر چقدر که در امر توسعه فردی توفیق بیشتری کسب کنیم، می توانیم امیدوار به توسعه زندگی شغلی و حرفهایمان هم باشیم.
این موضوع در مورد زندگی خانوادگی ما هم صادق است؛ یعنی اگر ما با خودمان رابطه خوبی نداشته باشیم نمیتوانیم امید چندانی به داشتن یک رابطه با کیفیت و خوب با اعضاء خانوادهمان باشیم.
زندگی اجتماعی ما هم از این امر مستثنی نیست. داشتن یک وجهه اجتماعی خوب در میان دوستان و خویشاوندان به شدت وابسته است به میزان پیشرفتمان در امر توسعه فردی.

خلاصه اینکه بدون توسعه فردی، نه میتوانیم توسعه چشمگیری در عرصه شغلی و حرفهایمان داشته باشیم، و نه پیشرفت چشمگیری در امور خانوادگی، و نه توفیق زیادی در عرصههای اجتماعی. لذا موفقیتها و توفیقات فردی، بر موفقیتهای جمعی اولویت دارد و بدون سرمایهگذاری کافی روی خودتان نمیتوانید موفقیتهای برجسته و پایداری را در فعالیتها و شراکتهای گروهی و جمعی انتظار داشته باشید.
موفقیت و خوشبختی
موفقیت یک امر بیرونی است در حالیکه خوشبختی یک امر درونی است. اگرچه کسب دستاوردهای بیرونی ضروری است اما داشتن توفیقات درونی حیاتی است. اگر موفقیت مایه آسایشمان شود، خوشبختی موجبات آرامشمان را فراهم خواهد ساخت.
درد نیاز
ما به چیزهایی میرسیم که نیاز داریم. نیاز، مادر همه پیشرفتهای بشری است. بدترین درد، درد بیدردی است! برای رسیدن به هر خواستهای، باید به اندازه کافی مشتاق باشید. اگر به اندازه کافی مشتاق چیزی باشید، تحقق آن دور از انتظار نیست.
بزرگترین چالش افراد برای موفقیت و پیشرفت این نیست که از هوش و استعداد کافی برخوردار نیستند؛ یا اینکه فاقد شانس کافی برای شکار فرصتها هستند؛ یا منابع و امکانات لازم را در اختیار ندارند! بلکه اساسیترین چالش آنها، نداشتن انگیزه حرکت است؛ افراد عموماً حال ندارند حرکت کنند! اصلاً نمیدانند که از زندگی چه میخواهند! سطح انتظارشان بسیار پایین و ناچیز است! خیلی زود به وضع موجودشان رضایت داده و از تلاش و کوشش دست میکشند. یک سال معمولشان را یک عمر تکرار میکنند! حاضر به تحمل سختیهای مسیر نیستند! نمیخواهند بهای لازم برای رسیدن به خواستههایشان را بپردازند! چالش اصلی افراد، نداشتن انگیزه است.
قدرت حل مسأله
زندگی بدون درد و رنج، رؤیایی بیش نیست. کیفیت زندگی افراد هیچ ربطی به بودن مسأله در زندگیشان ندارد؛ “مسأله”، نقل مجلس زندگانی است. زندگی افراد با مسائل مختلف عجین شده است؛ مسائل دوران جوانی، چالش درس و مشق در مدرسه و دانشگاه، مسأله بیکاری و تلاش برای یافتن یک شغل خوب و آبرومند، بعدش هم مسأله ازدواج، چالش بچهدار شدن و فرزندپروری، بیماری، مرگ عزیزان، اختلافات خویشاوندی، ورشکستگی، بهم خوردن شراکتهای کاری و هزاران مسأله دیگر. خلاصه اینکه زندگی خوب منوط به نداشتن مسأله در زندگی نیست بلکه به شدت وابسته است به قدرت ما در حل آن مسائل. کسانی از یک زندگی خوب و با کیفیت برخوردارند که از قدرت بالایی در حل مسائل مبتلابه زندگی برخوردارند.
ما با همان طرز تفکری که برایمان مسأله درست کرده، نمیتوانیم مسائل زندگیمان را حل کنیم؛ یعنی اگر در زندگی مشکلی داریم، علتش به طرز تفکر خودمان وابسته است و تنها چیزی که در کل زندگی، کنترلش تمام و کمال در اختیار خودمان است، همین افکارمان است. پس اگر میخواهید مسائل زندگیتان را حل کنید باید به مدیریت افکار و رفتارهایتان اهتمام ورزید.

سرمایههای پیشران تحول و توسعه جوامع
برای موفقیت و پیشرفت در جوامع مختلف، سرجمع به چهار نوع سرمایه مختلف نیاز است: سرمایه اقتصادی، سرمایه انسانی، سرمایه اجتماعی و سرمایه نمادین.
سرمایه اقتصادی، مثل پول، برای تحول، توسعه و پیشرفت یک جامعه لازم است اما کافی نیست. حتماً خانوادههای پولداری را که به خاک سیاه نشستهاند دیدهاید! پس سرمایه اقتصادی لزوماً برای موفقیت و پیشرفت کافی نیست و چه بسا سرمایه اقتصادی بیش از آنکه علت توسعه باشد، معلول توسعه است.
سرمایه انسانی ناظر بر مجموعه دانش، مهارت و بینش افراد است که کیفیت آنها را رقم میزند. هر اتفاقی که در زندگیمان میافتد، ریشه در کیفیت افراد دارد. بدون سرمایه انسانی قابل و با ارزش، اتفاق خاصی رقم نخواهد خورد.
سرمایه اجتماعی به انسجام و همدلی میان افراد بستگی دارد. کارهای بزرگ اجتماعی، پیشنیازش همکاری افراد مختلف است و همکاری افراد مختلف هم در گرو همدلی و انسجام میان افراد است. سرمایه اجتماعی که نباشد، مابقی سرمایهها کار نمیکند.
سرمایه نمادین هم به میزان شهرت و اعتبار سرمایههای دراختیارمان بستگی دارد. زمانی که هر یک از سرمایهای اقتصادی، انسانی و یا اجتماعی به مرز شهرت و اعتبار محلی، ملی و یا بینالمللی برسند، به راحتی و بدون هزینه سایر سرمایهها را جذب خود کرده و قیمت خودش را افزایش میدهد.

الگوهای ذهنی
افراد آن کاری را انجام میدهند که فکر میکنند درست است! واقعیت آن است که هر یک از ما آدمها به مثابه فرد نابینایی هستیم که به تعبیر مولوی در یک اتاق تاریک تنها با لمس کردن بخشی از بدن فیل، در صدد توصیف فیل هستیم.
از آنجایی که ما نسبت به عینکهای مختلفی که به چشم داریم غافل هستیم، لذا در برداشتهایمان کاملاً مطمئن و مصمم نشان میدهیم و کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهیم، در حالیکه همه ما از سوء برداشت رنج میبریم.
همین سوء برداشتها است که موجب بحث و جدلهای طولانی و فرسایشی میان کارکنان و مدیران میشود. همین سوء تعبیرها است که کدورتهای بیشماری را میان افراد فامیل و خویشاوند رقم میزند. همین قضاوتهای ناآگاهانه است که فاصله زن و شوهرها از هم را روز به روز بیشتر میکند.

به این خصیصه که باعث میشود دو نفر همزمان به یک پدیده واحد بنگرند و هر کدام برداشتی کاملاً متفاوت داشته باشند، الگوهای ذهنی میگویند. اگر چه این امر از نظر منطقی غیرممکن است اما از نظر روانی کاملاً شایع و ممکن است.
مهارت مدیریت مدلهای ذهنی، برای داشتن ارتباطات مؤثر با دوستان، رفقا، همسر، فرزندان، مدیران و همکارانمان بسیار ضروری و حائز اهمیت است. بدون این مهارت، برقراری ارتباط خوب و سازنده با دیگران، بسیار بعید و دشوار است.
قابلیتهای برجسته در عمل
“تغییر”، مهمترین خصیصه محیطی است که در آن زندگی میکنیم. همه چیز به سرعت در حال تغییر و تحول است. تنها راه موفقیت و کامیابی پایدار در زندگی، همراهی و همپایی با تغییر و تحولات در حال وقوع است.
آیا میتوانید پیشبینی کنید که چه تغییر و تحولاتی در دنیا رخ خواهد داد؟ کدامیک از دانشهایی که امروز بلد هستیم، میتوانند در دنیای مبهم آینده، بدردمان بخورند؟ در کدام رشته تخصصی درس بخوانیم که تضمینکننده مزیت رقابتی ما در آینده باشد؟ قطعاً پاسخ به این سؤالات بسیار سخت، دشوار و بعضاً غیرممکن است.
در این شرایط است که به جای “منابع” باید بر “قابلیتها” تمرکز کنیم. بهترین رویکرد برای مواجهه با ناشناختهها و ابهامات فزاینده پیش رو، تمسک به قابلیتها است. منابع، همه چیزهایی است که داریم یا میتوانیم به دست بیاوریم؛ مثل: هوش، علم و دانش، مهارت، دارایی، پول، نیروی کار و غیره. اما قابلیت، کاری است که میتوانیم بکنیم. مهم نیست چقدر منابع در اختیار داریم؛ مهم کاری است که با آنها میتوانیم بکنیم.

قابلیتها، پیشران اصلی مولدسازی منابع هستند. قابلیتها هرگز از بین نمیروند اما منابع تمام میشوند. منابع مثل تانکر آبی هستند که هرچقدر هم که بزرگ باشد، خلاصه یک روزی تمام میشود اما قابلیتها مثل چشمه جوشانی هستند که علیالدوام در حال جوشش میباشد.
مهمترین قابلیت پایه افراد برای موفقیت و کامیابی مستمر در زندگی، قابلیت یادگیری است؛ پتانسیل برخاستن، آغازگری و از نو آغاز کردن، قابلیتی است که تضمینکننده زندگی افراد است و نبود آن بزرگترین عامل بدبختی و فلاکت آدمها است.
برای تقویت قابلیت تولید افکار برجسته، به مقاله: “کارخانه تولید اندیشه و افکار برجسته” مراجعه کنید.
قابلیتهای شخصیتی
منابع، کم و بیش در اختیار همه افراد قرار دارد اما تنها کسانی قادر به بهرهبرداری از این منابع هستند که از شخصیت نسبتاً مستقلی برخوردار باشند. افراد دارای شخصیت مستقل، آغازگر بوده و مسئولیت زندگی خود را میپذیرند. لذا به جای دست روی دست گذاشتن و صرفاً نظارهگر گذر زمان بودن، اهداف غایی خود را تعریف کرده و همه برنامهها و اقدامات مورد نیاز برای تحقق آنها را به خوبی تبیین و اجرا میکنند.
بالعکس، افرادی که فاقد این قابلیت هستند، بسیار اهمالکار بوده و زندگیشان را با تراشیدن بهانههای مختلف، به باد میدهند. آنها همواره بیرون از خودشان دنبال یک مقصر میگردند تا تمام تقصیرها و اهمالکاریهای خودشان را بر گردن او بیاندازند.
آنچه که موجب تفاوت افراد عامل و مستقل از افراد منفعل و وابسته میشود، قابلیتهای شخصیتی آنهاست. قابلیتهایی که آنها را از سایر افراد، متمایز ساخته و شایسته یک زندگی برجسته و شکوهمند میسازد.

قابلیتهای حرفهای
قابلیتهای شخصیتی پایه، به مثابه خاک برای رویش بذر قابلیتهای حرفهای است. همانقدری که برای داشتن میوه خوب به یک زمین حاصلخیز (قابلیتهای پایه) نیاز داریم، به همان نسبت هم به یک بذر مناسب (قابلیتهای حرفهای) نیاز داریم.
قابلیت حرفهای ناظر بر تخصص افراد میباشد. هر کسی در یک حوزه بخصوص باید متخصص باشد و بدین وسیله تلاش نماید که ارزش مورد انتظار مخاطبان و مشتریان خود را به شیوهای متمایز و متفاوت از رقبایش تأمین نماید.
برای مثال تخصص حرفهای بنده، “مدیریت تحول و توسعه” میباشد. تخصص شما ممکن است تدریس ریاضیات باشد. یکی از دوستان نزدیک من، متخصص فروش انواع و اقسام بیمه است. برادر شما ممکن است پزشک زیبایی باشد و تخصصش جراحی فک و صورت باشد. خلاصه اینکه هر کسی باید در یک حوزه بخصوصی، متخصص باشد. این تخصص موجب اقتدار حرفهای افراد میشود و به آنها امکان کسب درآمد و امرار معاش میدهد.

مدیریت روابط
“حال خوب” آنقدر مهم است که ما آدمها وقتی به هم میرسیم، اولین چیزی که سراغش را از هم میگیریم و از هم میپرسیم، همین است: “حالتان چطور است؟”
پس پیش از همه و بیش از همه ما به یک “حال خوب” نیاز داریم. اما چه چیزی باعث میشود حال آدمها خوب یا بد باشد؟
چرایی انجام کارها:
حال خوب آدمها خیلی وابسته به کارهایی که میکنند نیست! خیلی هم به چگونگی انجام آن کارها وابسته نیست! بلکه بیش از همه به “چرایی” انجام آن کارها وابسته است.
- کیفیت رابطه:
حال آدمها به شدت به نوع رابطهای بستگی دارد که با دیگران برقرار میکنند؛ اگر این روابط به اندازه کافی خوب و غنی باشد، حال آدمها خوب است و به همان اندازهای که این روابط آسیب میبیند، حال آدمها هم خراب میشود.
اطمینان دارم بسیاری از افراد آنگونه که خواهان آن هستند نمیتوانند با همسر، پدر و مادر، فرزندان و مدیران و همکارانشان به خوبی کنار بیایند. احتمالاً هر چقدر هم که بیشتر با هم زندگی میکنند، کنار آمدن با هم سختتر هم میشود!
رمز داشتن یک رابطه خوب
ابهام در انتظارات، هر رابطه مؤثری را مخدوش میسازد؛ هرکدام از ما با انتظاراتی به انتخاب دوست، رفیق، همسر، شغل و حرفهمان اقدام میکنیم. یکی از مهمترین علل بروز مشکلات در روابط میان افراد در محدوده خانه، خانواده و محیط کار، انتظارات مبهم، غیرشفاف و برآوردهنشده است. انتظارات متضاد و مغایر با هم درباره نقشها و اهداف برای بسیاری از افراد تولید نگرانی و ناراحتی کرده و بر شدت استرس و نگرانیهای موجود در روابط فیمابین میافزاید.

تبدیل افکار به اقدامات برجسته
هیچ چیزی اسفبارتر از این نیست که یک فرد آگاه، شکست بخورد. حالا که شناخت لازم را برای ساختن یک زندگی برجسته و باشکوه پیدا کردهاید و با قابلیتهای کلیدی مورد نیاز کاملاً آشنا شدهاید، تعلل جایز نیست. لذا در اولین فرصت ممکن آموزههای فراگرفتهشده را بهتدریج به کار گرفته و با اعمال بازخوردهای تدریجی، بر تجربهتان بیفزایید و به فردی پخته تبدیل شوید.
هدفگذاری رؤیاپردازانه
اولین گام اساسی برای دستیابی به آرزوهای خود این است که آنها را به شکل اهداف ملموس، شفاف نمایید. اهدافی که در زندگی برای خودمان دنبال میکنیم در قالبهای مختلف ظهور پیدا میکنند:
- مقصود و رسالت شخصی: همان چیزی است که به ما معنا بخشیده و دلیل وجودی ما است.
- چشمانداز: شامل اهداف بلند مدتی است که در راستای مقصود و رسالت شخصیمان برای خود انتخاب میکنیم.
- اهداف ملموس میانمدت و کوتاهمدت: نتایج و دستاوردهایی که در مسیر نیل به چشمانداز، حاصل خواهند شد.
برنامههای عملی کارآمد
انسان بدون برنامه مثل کشتی بدون سکان میباشد؛ برای تبدیل خواستهها به واقعیت، به برنامههای عملی کارآمد نیاز داریم.
- استفاده از دانش اکتسابی خود در تدوین برنامهها
- استفاده از ظرفیت فکری دیگران (مشورت و همفکری با افراد دیگر)
- استفاده از قدرت تخیل در تدوین برنامهها (ایدهپردازی برای نیل به اهداف)
نوشتن خواستهها و برنامهها موجب میشود که اشتیاق ناملموس، شکلی ملموس پیدا کند. برنامه خوب، متولد نمیشود مگر با اجرای برنامهها و اصلاح مداوم آنها از بازخوردهای عملی. لذا شکست بیمعناست؛ ممکن است برنامهها شکست بخورند ولی شما باید با برنامههای جدید ادامه دهید. شکست در زندگی زمانی اتفاق میافتد که پشتکار لازم برای بازسازی طرحها و برنامهها وجود نداشته باشد.

انضباط اجرایی
دستیابی به نتایج مورد انتظار ساده و راحت نیست. کسی شکست نمیخورد مگر اینکه در ذهنش جا میزند. افراد عامه فقط پیروزی افراد موفق را میبینند نه شکستهای موقت آنها را! افراد معمولی فکر میکنند که موفقیت افراد کامیاب، به همین راحتی است که مشاهده میکنند. در حالیکه عموماً از رنج و سختکوشی این افراد، غافل هستند.
بنابراین اگر اولین برنامهتان با موفقیت روبهرو نشد، برنامه جدیدی را جایگزین کنید؛ اگر برنامه جدید هم موفق نبود، باز برنامه دیگری را جانشین آن کنید و الی آخر. درست در همین جاست که اکثر افراد، به دلیل فقدان پشتکار در ایجاد برنامههای جدید برای جایگزین کردن برنامههای ناموفق با شکست روبرو میشوند. بنابراین اگر تجربه کسی با شکست مواجه میشود، به این دلیل است که او فاقد پشتکار لازم برای بازسازی برنامهها و طرحهایش بوده است.
برنامه ممکن است غلط از آب درآید ولی برنامهریزی همیشه صحیح است؛ شکست موقت فقط یک معنی دارد: آگاهی حتمی از اینکه برنامههایتان مشکلی دارد. میلیونها نفر، زندگی خود را با فقر و بدبختی میگذرانند چون آنها فاقد یک برنامه صحیح برای خلق ارزش و جمعآوری ثروت هستند.
