از اعتماد شما بینهایت سپاسگزاریم! اگر در طول فرایند خرید، مشکل یا سؤالی داشتید، میتوانید به هر شیوهای که میپسندید با ما تماس بگیرید.
ازدواج، توسعه خانواده، همسرداری
اصول ازدواج موفق
ازدواج؛ یکی از دو اتفاق بزرگ زندگی!
ازدواج خوب بدون توجه به اصول آن بسیار دشوار حاصل خواهد شد.
برخی از موضوعات در زندگی انسان به این دلیل حیاتی بوده و حائز اهمیت است که تصمیمگیری در خصوص آنها از خاصیت وابستگی به مسیر برخوردار است؛ یعنی نوع تصمیم اخذ شده، ریل مشخصی را برای ادامه مسیر در آینده به ما تحمیل میکند که خروج و انحراف از آن اگر غیرممکن نباشد، بسیار پرهزینه و گران است. یکی از مهمترین این موضوعات، تصمیمگیری برای ازدواج است. اما خیلیها این نقطه مهم و سرنوشتساز را جدی نگرفته و با ندانمکاریهای خود یک عمر پشیمانی سخت قابل جبران را به خود، خانواده و اطرافیانشان تحمیل میکنند.
توهّم رایجی که بین بسیاری از جوانان هنگام تصمیمگیری برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک وجود دارد، این است که همسرم پس از ازدواج، با عشق تغییر خواهد کرد! با بچهدار شدن حتماً درست خواهد شد!! جسارتاً این طرز تفکر، حماقت محض و نوعی خودکشی احمقانه است.
متأسفانه آمار و ارقام حاکی از آن است که بیش از نیمی از ازدواجها منجر به طلاق و جدایی میشود! در کشور ما طلاق عاطفی را نیز باید به این مهم افزود زیرا به دلایل فرهنگی و کراهتی که افراد و خانوادههای آنها برای طلاق و متارکه قائل هستند و ترس و نگرانی از حرف و حدیثهای پس از جدایی، افراد رسماً از هم جدا نمیشوند ولی عشق و علاقه چندانی هم بین آنها برقرار نبوده و قادر به برآوردن بخصوص نیازهای روحی و روانی یکدیگر نمیباشند.
ریشۀ یک زندگی مشترک خوب و پایدار بیش از همه و پیش از همه به میزان سازگاری شما با همسرتان بستگی دارد. اگر یکی از زوجین بسیار خونگرم، معاشرتی، خوشبین، آزادمنش و عاشق تفریح و گشت و گذار باشد و همسرش بسیار آرام، ساکت، محافظهکار، بدبین، کنترلکننده، غمگین و گوشهگیر باشد، حتماً میشود پیشبینی کرد که چه عاقبتی در انتظار این دو نفر است؛ جر و بحثهای فرسایشی، بگومگوهای زیاد، زد و خوردهای احمقانه، قهر و آشتیهای مکرر، بیمحلیهای ویرانگر، طلاق عاطفی و نهایتاً پیدا کردن دوستدختر و یا دوستپسر برای خود و خیانت به زندگی مشترک آثار و تبعات تصمیمگیری غلط در انتخاب همسر مناسب برای خود و یا فرزندان و عزیزانمان میباشد. لذا میزان موفقیت افراد در ازدواج، به شدت به میزان سازگاری شخصیتشان با شخصیت همسرشان وابسته است.
پس از مطالعه این مقاله میتوانید به پرسشهای زیر پاسخ مناسبی بدهید:
- سازگاری میان زن و شوهر یعنی چه؟
- شخصیت طرفین چگونه بر رابطه زوجین تأثیر میگذارد؟
- چگونه ازدواج را از حالت تخممرغ شانسی خارج کنیم؟
- چگونه میتوانیم انتخاب دقیقتری داشته باشیم تا پس از ازدواج به این نتیجه نرسیم که از همان اول برای هم ساخته نشده بودید؟
- تا چه حد اختلاف شخصیتی، ایرادی ندارد؟

ریشههای طبیعی ناسازگاری
بخش اعظم ناسازگاریهایی که نگرانکننده است و میتواند به یک ازدواج آسیب جدی وارد نماید، ناسازگاریهای طبیعی است که ناشی از تفاوتهای شخصیتی افراد بوده و به پنج نیاز اصلی یا ژنتیکی برمیگردد که شدت و قدرت متفاوتی دارند. مطابق دیدگاه ویلیام گلسر مبدع تئوری انتخاب، این نیازها عبارتند از:
- نیاز بقاء(زندهماندن، کار و تلاش و میل جنسی)
- نیاز به قدرت
- نیاز به آزادی
- عشق: نیاز به دوستداشتن و تعلق خاطر
- نیاز به سرگرمی و تفریح
البته نمیتوان دو نفر را یافت که دقیقاً عین هم باشند و در مواردی چه بسا شباهت بیش از حد افراد با هم دردسرساز شود! آنچه مهم است سازگاری شخصیتی افراد است نه شباهت آنها به یکدیگر؛ یعنی شما نباید با فردی که شخصیت او خیلی با شما سازگار نیست ازدواج کنید. شما هرگز نباید به سراغ فردی بروید که کنار آمدن با او برایتان سخت و دشوار است.
ناسازگاری شخصیتی وقتی پیش میآید که اختلافات و یا شباهتهای شخصیتهای زوجین به گونهای باشد که منجر به ایجاد تعارض بین طرفین شود برای مثال تصور کنید که یکی از زوجین محافظهکارتر از دیگری است؛ یکی ولخرج است در حالیکه دیگری به دنبال جمعکردن پول میباشد. یا زن و شوهرهایی که هردو قدرتطلبند؛ هیچکدام کوتاه نمیآیند و هردو با کلهشقی روی مواضع خود پافشاری میکنند. یا یکی از زوجین کاملاً معاشرتی و برونگرا و دیگری درونگرا است؛ یکی اصرار به رفت و آمدهای فراوان با دوست و رفیق دارد و دیگری عاشق تنهایی و فراری از جمعیت!
همانطور که ملاحظه میفرمایید لزوماً اختلاف شخصیت (درونگرا- برونگرا) نیست که موجب تعارض و ناسازگاری میشود بلکه بعضاً شباهتها (قدرتطلبی یکسان) هم میتواند منشأ ناسازگاری و تعارض شود.
یکی دیگر از مواردی که میتواند موجب تعارض و ناسازگاری شخصیت شود ناهماهنگی ناشی از شدت نیاز به عشق و تعلق خاطر است. مهمترین معیار اندازهگیری و سنجش عشق و علاقه، میزان دهندگی یا گیرندگی عشق است؛ چقدر به همسرم عشق میورزم؟ چقدر دوستش دارم؟ و یا اینکه انتظار دارم که همسرم چقدر به من تعلق خاطر داشته باشد؟
این موضوع آنقدر مهم، اساسی و کارساز است که متأسفانه بسیاری از افراد از این ابزار برای بیاعتنایی و محرومکردن طرف مقابل از عشق استفاده کرده و متأسفانه این کجکارکردی به یک تنبیه معیوب و متداول در ازدواجهای با اختلاف زیاد تبدیل میشود. نقطه اوج این کجکارکردی، توجه عمدی بیش از حد به جنس مخالف برای تنبیهکردن طرف مقابل است که قطعاً یک شیوه مخرب و مرسوم بوده و آثار و پیامدهای ناگواری را به دنبال خواهد داشت.

شیوههای مرسوم و معیوب برخورد با تعارض شخصیتی
برخی از شیوههایی که اتفاقاً بسیار متداول و متعارف میباشد ولی خسارات و تبعات بسیاری را به دنبال دارد عبارتند از:
- اصرار بر روی امری غیرممکن (تغییر ژنهای یکدیگر): خیلیها در تلاش هستند تا افراد را عوض کنند و البته آب در هاون میکوبند. علت این عدم توفیق را از یک طرف در داشتن ریشه ژنتیکی افراد باید جستجو کرد و بخشی را هم در خاصیت دورههای سهگانه تعلیم و تربیت که در کتاب زندگی به افق آگاهی بطور مفصل به آن پرداختهام.
- متوسلشدن به زور و اجبار: عدهای هم فکر میکنند چون ابزارهای قدرت مثلاً پول و ثروت را در اختیار دارند، میتوانند با زور و اعمال کنترلهای شدید خوارکننده، طرف مقابل را مجبور به تندادن به خواستههای مورد انتظارشان کنند که البته این شیوه هم یک شیوه ناکارآمد و ناپایدار محسوب میشود.
- تندادن به اسارت مطابق میل طرف مقابل: برخی هم به دلیل ضعف شخصیت و یا عدم اعتمادبهنفس کافی ممکن است به خواستههای طرف مقابل تن دهند درحالی که خودشان در عذاب باشند. رضایت به تندادن به این چنین اسارت و حقارتی، نه از سر رضایت و وفاداری است که از سر ناچاری است.
- عدم توافق و جدایی: اوج و انتهای روشهای متعارف، عدم توافق و جدایی است که هرچند برخی مواقع بهترین کار محسوب میشود ولی خسارات و هزینههای بسیاری را به طرفین تحمیل میکند، به ویژه اگر طرفین صاحب بچه هم باشند.

شیوههای مؤثر برخورد با تعارض شخصیتی
علاوه بر اینکه بعضاً روشهای متعارف، غیرمؤثر و غیرممکن است (مثل تلاش برای تغییر دادن افراد)، عیب اصلیشان این است که ماهیت درمانی و نوشدارو بعد از مرگ سهراب هستند و هزینههای بسیاری را به ما تحمیل میکنند. بهترین راهحل برای پرهیز از افتادن در تله رویکردهای متعارف این است که قبل از ازدواج دست به کار شده و در صدد شناخت دقیق یکدیگر برآییم. این شیوه ماهیت پیشگیری داشته و از مؤثرترین و کمهزینهترین رویکردها محسوب میشود. اگرچه ممکن است از قبل به خوبی به بررسی و شناخت همدیگر اهتمام ورزیم ولی این کار به معنای رهایی صد درصدی از تعارض و ناسازگاری نیست. حتماً در این شرایط هم بعضاً زوجین اسیر این چالش میشوند که در این شرایط بهترین شیوه، پناه بردن به صندلی داغ گفتگوی سازنده برای مصالحه و نیل به توافق مشترک سطح بالاتر است.
آنچه که در این رویکرد حائز اهمیت است این است که طرفین یعنی زن و شوهر باید دلیل محکم و قانع کنندهای برای پناه بردن به صندلی داغ داشته باشند؛ یعنی اگرچه شما با توجه به تفاوت در میان شدت نیازهایتان، مواضع مستحکمی را برای خود انتخاب کردهاید ولی این مواضع آنقدر مستحکم نیست که مانع نشستن شما بر روی صندلی داغ شود. زمانی که میپذیرید که چالشهای صندلی داغ را به جان بخرید یعنی قبول دارید که زندگی مشترک و ازدواجتان از خواستههای فردی مهمتر است.
عموماً زندگیهای مشترک به اندازه خود، چالش و مشکل دارند. جراحت ممکن است خیلی شدید نباشد اما خونریزی وجود دارد. اگرچه جراحت وارده مرگبار نیست اما این جراحت آنقدر کش پیدا میکند تا یکی از طرفین دچار مرگ مغزی (طلاق عاطفی) شود. اکثر ازدواجها دچار چنین سرنوشت شومی میشوند. تنها راه پیشگیری از طلاق عاطفی، اراده طرفین برای پناه بردن به صندلی داغ میباشد. اگرچه پروتکلهای صندلی داغ رعایتش آسان نیست ولی از پذیرش مرگ و تحمل طلاق عاطفی راحتتر است.

صندلی داغ
وقتی زوجین به صندلی داغ پناه میبرند یعنی نسبت به رابطه زناشویی خود علاقمند هستند و در تلاش و مصمم به حفظ و تقویت آن هستند. درحقیقت طرفین پذیرفتهاند که به جای مجروح کردن بیشتر رابطه زناشویی خود به ترمیم و بهبود آن همت گمارند. آنها صرف نظر از شدت اختلاف نظر خود، مادامی که پذیرفتهاند روی این صندلی داغ بنشینند و درباره تفاوت و اختلافات خود مذاکره کنند، جای امیدواری بسیاری هست. یکی از آنها حرف میزند و دیگری به خوبی گوش میکند: ما درباره پول با هم اختلاف نظر داریم. دلیلش این است که نیاز به بقا در یکی از ما بیشتر از دیگری است. اما این تفاوت بدین معنا نیست که نمیتوانیم با هم مذاکره و توافق جدید کنیم. هر دوی ما میدانیم که جر و بحث و سرزنش کردن همدیگر فایدهای ندارد. باید سختی صندلی داغ را به جان بخریم و ببینیم که چقدر حاضریم از کشتن و مجروح کردن بیشتر زندگی مشترکمان دوری کنیم.
بر روی این صندلی هر دو طرف نظرشان را درباره کارهایی که به نفع زندگی مشترکشان است با همدیگر درمیان میگذارند. آنها باید با همدیگر به صلح قابل قبولی دست یابند.
مهمترین و اساسیترین پیششرط پناه بردن به صندلی داغ به عنوان یک راهحل برای کاهش و مدیریت ناسازگاری زوجین، پذیرش مسئولیت توسط هر دو طرف میباشد؛ آنها باید بپذیرند و باور داشته باشند که:
- کسی در ازدواج ما مقصر نبوده است. لذا اگر مشکلی هم وجود دارد خودمان باید آستین بالا بزنیم تا آن را حل کنیم.
- من کسی را نمیتوانم عوض کنم جز خودم! هیچکدام از طرفین نباید درجهت عوض کردن و اصلاح طرف مقابل تلاش نماید؛ بلکه برعکس هرکسی فقط قادر به کنترل رفتارهای خودش میباشد. لذا درصددم تا قبل از هرچیزی و بیش از هرچیزی در جهت بهبود و اصلاح خودم گام بردارم.
- فقط درمورد کارهایی که خودم برای تداوم و بهبود زندگی مشترکمان میتوانم انجام دهم صحبت میکنم! هرگز درباره کارهایی که انتظار دارید طرف مقابلتان انجام دهد، حرف نزنید مگر اینکه خودش بخواهد! خیلی اوقات طرفین به جای تمرکز بر خود، بر روی طرف مقابل تمرکز میکنند و میخواهند او را درست کنند. این کار هیچ نتیجهای ندارد و اصرار شما بر این کار آب در هاون کوبیدن است.
- توجه به ماهیت الزامات و انتظارات: الزامات زندگی مبتنی بر انتظارات افراد مختلف و متنوع است اما سرجمع میتوان آنها را در سه گروه مختلف دستهبندی کرد. گروه اول شامل الزامات اساسی و پایه است؛ الزاماتی که اگر برآورده شوند، رضایت زیادی ایجاد نمیکنند ولی اگر برآورده نشوند، موجب نارضایتی شدید طرف مقابل در زندگی میشود. مثلا تأمین یک سرپناه مناسب توسط شوهر برای همسر خود یک الزام اساسی و پایه محسوب میشود. گروه دوم، الزامات عملکردی هستند. ماهیت این الزامات به گونهای است که هر چقدر بیشتر برآورده شوند، رضایت بیشتری را فراهم میسازند. برای مثال، تعریف و تمجید شوهر از همسر خود در حضور و غیاب او از جمله الزامات عملکردی محسوب میشود. گروه سوم هم الزامات مشعوفکننده هستند. این الزامات برعکس الزامات پایه هستند یعنی اگر برآورده نشوند موجب نارضایتی طرف مقابل نمیشود ولی اگر برآورده شوند موجب مشعوف شدن طرف مقابل میشود. برای مثال اگر در روز تولد همسرتان، بدون هماهنگی قبلی با همسرتان به یک مسافرت در محل یا رستورانی دور از محل سکونت خود بروید که اولین بار است به آنجا می روید و هنگام ورود به آن هتل یا رستوران، همسر شما با جشن استقبال و تبریک سالروز تولدش مواجه شود، طبیعی است چون انتظار چنین برخوردی را نداشته، بسیار ذوقزده خواهد شد.
نکته مهم و کلیدی این است که الزامات پایه بر الزامات عملکردی اولویت دارند و الزامات عملکردی بر الزامات مشعوفساز. بنابر این قبل از تلاش برای برآورده کردن الزامات عملکردی و مشعوفساز، باید به فکر تحقق الزامات پایه و اساسی در زندگی مشترک خود باشید.

پیشگیری
تا حالا فکر کردهاید که چرا در بسیاری از مسابقات استعدادیابی نوازندگی یا خوانندگی، شرکتکنندگان در پشت یک حجاب، برنامه خود را اجرا میکنند و داوران بدون اینکه آنها را ببینند باید به ارزیابی اجرایشان بپردازند؟ به خاطر پرهیز از افتادن در دام اثر هالهای؛ داوران ناخودآگاه به شرکتکنندگانی که ظاهر زیباتر و مرتبتری دارند، توجه بیشتری میکنند و نمرات بهتری را به آنها میدهند و بالعکس.
خیلی وقتها یک ویژگی برجسته مثل زیبایی، موقعیت اجتماعی یا سن، برداشتی مثبت یا منفی ایجاد میکند که تمام چیزهای دیگر را تحتالشعاع خود قرار میدهد؛ اثر هالهای وقتی اتفاق میافتد که تنها یک جنبه، ما را جذب کند و چگونگی نگاه ما به تصویر کلی را تحت تأثیر قرار بدهد.
اگر تا به حال در دام عشق گرفتار شده باشید، حتماً میدانید که یک نفر ممکن است تا چه حد بیعیب و نقص به نظر برسد! در این صورت خانم یا آقای مورد نظر شما، همهچیز تمام است؛ جذاب، گرم، دوستداشتنی، با کمالات. حتی احتمالاً وقتی دوستانت یا خانواده، اقوام و آشنایانت به نقاط ضعف و اشکالات آشکار او اشاره میکنند، شما چیزی جز خصلتهای دوستداشتنیاش را نمیبینید. اثر هالهای جلوی دیدن خصوصیات واقعی را میگیرد. برای خنثی کردن این اثر، از ارزشهای ظاهری باید فراتر بروید. از برجستهترین ویژگیهای فرد باید فاکتور بگیرید.
اگر در ابتدا و آغاز یک رابطه هستید و آن رابطه دارد کمکم جدی میشود، پیش از آنکه از آن فرد تصویری محکم و غیرقابل حذف در عالمتان ایجاد کنید، به نحوی که دیگر نتوانید او را به همان شکلی که هست ببینید، دست به کار شده و به تحلیل و ارزیابی میزان سازگاری شخصیت خودتان و طرف مقابلتان بپردازید.
هرگز گول ظاهر افراد را نخورید؛ ازدواج خوب فراتر از اموال و ثروت افراد، موقعیت اجتماعی افراد و چهره زیبای آنها است. یادتان باشد که ازدواجهایی که رضایتبخش نیست، شایعترین مشکل و ناراحتی افرادی است که ازدواج میکنند. پس با رویکردی پیشگیرانه، ابتکار عمل را در دست بگیرید.
تا جایی که قضیه به بقا و عشق مربوط میشود، هرچقدر شدت نیازهای شما و همسرتان به هم نزدیکتر باشد، بهتر است و شانس ادامهپیدا کردن زندگی مشترکتان هم بیشتر میشود. مثلاً اگر هر دو طرف بسیار اهل کار و تلاش باشند و کاملاً مقتصد باشند، نه تنها مشکلی پیش نمیآید بلکه این دو نفر از بودن در کنار هم لذت هم میبرند. اما کافی است یکی از طرفین نیاز به بقایش خیلی کم بوده و اهل ولخرجی باشد. طبیعی است که این دو نفر به مرور، مشکلاتشان بیشتر و بیشتر میشود.
در مورد نیاز به قدرت، موضوع کاملاً برعکس است؛ یعنی خدا نکند که هر دو طرف ازدواج بسیار قدرتطلب باشند و تمایل به در اختیار گرفتن طرف مقابل و تحت سیطره کامل خود درآوردن طرف مقابل داشته باشند. بدیهی است که این دو نفر مثل دو ماشینی هستند که با سرعت بالا و بیمهابا به سمت همدیگر در حرکت هستند. قطعاً ادامه این مسیر به تصادفی مهیب و دلخراش و سرانجامی شوم منجر خواهد شد.
کسانی که در محیطهای کاری قهرآلود مشغول به فعالیت هستند و اختیار عمل کافی ندارند، از این منظر در معرض آسیب بیشتری قرار دارند و چیزی را که نمیتوانند در جای دیگر پیدا کنند در زندگی مشترکشان جستجو میکنند. زنانی که کتک میخورند معمولاً قربانی شوهرانی هستند که از آنها چیزهایی را میخواهند که در بیرون از خانه نمیتوانند به آن دست پیدا کنند. یک محیط کاری خوب که در آن از قدرت کافی برخوردار هستید، میتواند تأثیر خوبی بر روی زندگی مشترکتان بگذارد.
زن و شوهرهایی که نیاز به قدرتشان کم است، تقریباً همیشه با هم کنار میآیند و هماهنگ هستند. در چنین شرایطی میل به قدرت اندکشان، آنها را به سمت مذاکره سوق داده و پشتوانه خوبی برای حفظ آنها روی صندلی داغ میباشد. حتی اگر یکی از طرفین نیاز به قدرتش بالا باشد، باز هم زندگی مشترکشان میتواند بدون چالشی جدی ادامه پیدا کند؛ چرا که طرف دیگر ماجرا که نیاز به قدرت چندانی ندارد، عموماً تا زمانی که طرف مقابلش به او عشق میورزد و قربانصدقهاش میرود، اهمیت چندانی به داد و فریادها و قدرتطلبی او نمیدهد.
فراموش نکنید که مصالحه بر سر قدرت، بر روی صندلی داغ، اندکی دیر است! یعنی اگر خودتان نیاز به قدرت بالایی دارید و طرف مقابلتان هم بسیار قدرت طلب است، هرگز به امید اینکه حالا ازدواج میکنیم و بعد کمکم با گفتگو و مصالحه، این ناسازگاری شدید را برطرف میکنیم، نباشید.
تنها راه زن و شوهری که هردو قدرت طلب هستند و نمیتوانند این نیازشان را در خارج از زندگی مشترکشان ارضاء نمایند، این است که به شکلی با هم همکاری و تقسیم قدرت کنند که تلاش مشترکشان بتواند نیازهای هر دو طرف را ارضاء کند.
افرادی که نیاز زیادی به آزادی دارند، همیشه با روابط صمیمی بلندمدت مشکل دارند اما بیشترین مشکل آنها با ازدواج است. آزادی یعنی نپذیرفتن مالکیت طرف مقابل. هنگامی که کسی تلاش میکند مالک این نوع افراد شود، مثل کسانی که نیاز به قدرت شدیدی دارند، عموماً جنگ و دعوا راه نمیافتد اما نتیجهای جز ترک زندگی مشترک متصور نمیتوان بود.
اگرچه نیاز شدید طرفین به آزادی همیشه هر ازدواجی را دچار مشکل میکند ولی تفاوت نیاز به آزادی، برخلاف تفاوت نیاز به قدرت معمولاً بر روی صندلی داغ قابل مذاکره است؛ طرفی که نیاز زیادی به آزادی دارد باید بگوید که حاضر است در مقابل دریافت آزادی مورد انتظار، چه امتیازهایی بدهد. او با محدود کردن آزادی خودش میتواند رضایت طرف مقابل را به راحتی جلب نموده و سرانجام خوشی را برای مذاکره رقم بزند.
افرادی که نیاز زیادی به تفریح دارند میتوانند به عنوان یک سرمایه برای زندگی مشترک محسوب شوند؛ به اشتراک گذاری نیاز شدید به تفریح برای هر نوع رابطهای به ویژه رابطه زناشویی، بسیار عالی و جالب است. تقریباً هیچ مانع جدیای برای تفریح کردن شما وجود ندارد؛ با اندکی تلاش و خلاقیت میتوانید همیشه و همهجا بخندید و شاد باشید.
تفریح در روابط، نقش حیاتی ندارند؛ طرفین یک رابطه میتوانند به تنهایی خوش بگذرانند و لطمهای هم به زندگی مشترکشان وارد نشود. خیلی بعید است که درصورت تفاهم و هماهنگی زوجین در سایر موارد، نیاز به تفریح در هر شدتی که باشد، بتواند یک زندگی مشترک را خراب کند.
بنابراین بهترین ازدواج، ازدواجی است که در آن:
- نیاز طرفین به بقا در حد متوسط باشد.
- نیاز به عشق و تعلق خاطر زیاد باشد.
- نیاز به قدرت و آزادی کم باشد.
- نیاز به تفریح و سرگرمی متوسط باشد.
احتمال اینکه دو نفری که قصد ایجاد یک رابطه بلندمدت و ارزشآفرین را در سر میپرورانند، دقیقاً همه نیازها و احساسات اصلی و مورد انتظارشان، عیناً با الگوی ازدواج ایدئآل تطبیق داشته باشد، بسیار کم است لذا هرگونه تغییر در این الگوی ایدئآل اما کمیاب، نیاز به مذاکره را الزامی میسازد.
این اطلاعات صرفنظر از اینکه ازدواج کردهاید یا قصد ازدواج دارید، میتواند یک تصویر روشن از نقاط مشکلساز را به شما ارایه دهد. زن و شوهرهایی که بر این اطلاعات اشراف دارند و خواهان یک زندگی مشترک مطلوب هستند، میتوانند برای مذاکره و نیل به توافق مؤثرتر، راحتتر و بهتر به صندلی داغ پناه ببرند.

سنجش شدت نیازها
اگر بپذیریم که ارزیابی میزان سازگاری در زندگی مشترک بسیار ضروری و حیاتی است، خواه با رویکرد پیشگیری (قبل از آغاز یک رابطه و جدی شدن آن) و خواه با رویکرد درمان (در حین زندگی مشترک)، احتمالاً این سؤال پیش میآید که حالا چگونه میزان شدت نیازهای خود و طرف مقابلمان را بسنجیم؟
ما برای سنجش این نیازها ابزاری طراحی کردهایم که میتوانید با مراجعه به کتاب “زندگی به افق آگاهی” در سایت فرامدرسه (https://faramadreseh.com/shop/awareness-horizon) از این روش استفاده کنید. اما باید بدانید که خطکش دقیقی برای اندازهگیری این نیازها وجود ندارد. معیار و مبنای اصلی این تحلیل و ارزیابی خود زوجین هستند. تحلیلی که هر یک از طرفین از خود و طرف مقابلشان بعمل میآورند.
بعید است که شما رابطهای داشته باشید و آن را با رابطه آرمانی که سالها در عالم خود داشتهاید، مقایسه نکنید. فرد دلخواه شما تا حدودی تحت تأثیر اعضاء خانواده و دوستانتان، کتابها و فیلمها و برنامههای تلویزیونی و ماهوارهای، در دنیای شما خلق شده است. همچنین به احتمال زیاد در دوران نوجوانی خود به ویژه وقتی که دختر هستید، به صورت مداوم با اعضاء خانواده و یا دوستانتان درباره این که چرا آن پسر یا دختر مناسب شما نیست، حرف زدهاید. شما برپایه همین اطلاعات باید ببینید که در رابطه با موارد مختلفی که به آنها فکر کردهاید یا دربارهاش حرف زدهاید، نسبت به دیگران چه موقعیتی دارید.
از آنجایی که نیازهای اصلی شما زیربنای تقریباً تمامی اعمال و افکارتان را تشکیل میدهد، در نتیجه بخش قابل توجهی از صحبتهای شما درباره همین نیازها است. هرچند که ممکن است دقیقاً از لغات عشق، قدرت و یا آزادی استفاده نکنید اما به صورت غیرارادی درباره آنها خیلی صحبت میکنید. دلیلش هم روشن است؛ وقتی که مشاهدات و تجربههای شما حاکی از تفاوت و خلأ جدی در هر یک از نیازهای مورد انتظارتان باشد، قطعاً مشکلاتی پیش خواهد آمد و طبیعتاً شما درباره آنها لب به سخن، گلایه و شکایت میگشایید.
به عنوان یک زن وقتی میگویید که مردان فقط به دنبال برقراری رابطه جنسی هستند، یعنی شما نیاز به عشق و علاقهتان بالا است. یا وقتی دائماً میگویید که بعضی از مردها میخواهند صاحب و مالک شما شوند درواقع دارید از نیروی بالای قدرتطلبی افراد صحبت میکنید. یا وقتی میگویید که همیشه دوست دارید که با دوستانتان بیرون بروید، یعنی نیاز به آزادی در شما بالاست.
اگر متوجه شدید که نسبت به دیگران خیلی کم اهل خطر کردن هستید، پس نیاز به بقا و زنده ماندن در شما زیاد است. برای سنجش نیازتان به عشق و تعلق خاطر، ببینید که در مقایسه با سایر اعضاء خانواده و دوستانتان تا چه حد اهل دادن و یا گرفتن هستید. ببینید که خودتان و طرف مقابلتان چه تعداد دوست و رفیق دارید؟ با آنها چقدر نزدیک و صمیمی هستید؟ در خصوص این نیاز خیلی دقت کنید و بدون برنامه حساب شده وارد یک زندگی مشترک بدون عشق و علاقه نشوید. رابطه جنسی و عشق را با هم اشتباه نگیرید! ببینید اگر قرار بود با کسی هیچگاه رابطه جنسی نداشته باشید، حاضرید دوست شوید؟!
برای سنجش نیاز به قدرتتان، ببینید که آیا همیشه میخواهید حرفتان را به کرسی بنشانید؟ حرف آخر را بزنید؟ مالک دیگران باشید؟ هر حرفی که میزنید و هر کاری که میکنید، صد درصد تأیید شود؟ اگر پاسخ مثبت بود یعنی قدرتطلب هستید و در غیر اینصورت نیاز به قدرت در شما پایین است.
برای تحلیل نیاز به آزادی، ببینید تا چه حد قوانین و نظرات دیگران را قبول دارید و تأیید میکنید. چقدر حاضرید به قوانین مورد قبولتان تن دهید؟ چقدر حاضرید زیر چتر دیگران باشید؟
و نهایتاً برای ارزیابی نیاز به تفریح و سرگرمی، ببینید که چقدر از یادگیری و خندیدن لذت میبرید؟ هنگام خندیدن دیگران، چقدر همراهیشان میکنید؟
اگرچه از این دادهها و اطلاعات بهتر است که به عنوان پیشگیری استفاده شود ولی از آنها میتوانید در هنگام مذاکره با همدیگر بر روی صندلی داغ نیز بهره ببرید. با اشراف بر نیازهای اساسی طرف مقابلتان میفهمید که دیگر دلیل موجهی برای سرزنش کردن او باقی نمیماند. سرزنش کردن او مثل این است که او را به خاطر قدبلندش و یا مشکی بودن رنگ چشمهایش سرزنش کنید. اگر با هم به شدت نیازهایتان بیاندیشید، اطلاعاتی به دست خواهید آورد که به بهتر شدن زندگی مشترکتان کمک شایانی خواهد کرد. هرچقدر که از ویژگیهای همدیگر بیشتر مطلع شوید، احتمال نزدیکی و صمیمیت شما افزایش خواهد یافت و از بسیاری از کجرفتاریهای بیموردتان در واکنش به رفتار طرف مقابلتان پیشگیری خواهد کرد.
اگر سالهای زیادی از ازدواجتان گذشته و هنوز از بسیاری از رفتارهای طرف مقابلتان یا راضی نیستید و یا رنج میبرید، سنجش هماهنگی میان نیازهایتان میتواند بسیار کارساز و مؤثر باشد و اگر هنوز ازدواج نکردهاید و یا در شرف این کار هستید، از همین حالا دست به کار شوید که بعد از ازدواج با شروع نارضایتی شما از همسرتان، دیگر فرصت چندانی برای درست کردن رابطه زناشوییتان باقی نمیماند. این فرصت طلایی را دریابید. اگر شما هم این توهم رایج میان عشاق را دارید که همسرم مرا دوست دارد و با عشق تغییر خواهد کرد، کمک چندانی به خودتان نکردهاید.
بسیاری از افراد در شروع یک رابطه به سرعت در دام رابطه جنسی خوب یا تمایل به آن میافتند و این گرایش و تعصب، حجابی میشود برای دیدن و ارزیابی واقعبینانه طرف مقابلشان؛ گذشت زمان همانقدر که موجب میشود جذابیت اولیه رابطه جنسی فیمابین سیر نزولی پیدا کند، به همان نسبت موجب سربازکردن بسیاری از نیازها و انتظاراتی میشود که در ابتدای ازدواج از آنها چشمپوشی شده بود.

ازدواجهای جهنمی
دو نوع شخصیت وجود دارد که ازدواج با آنها برای هیچکس خوشیُمن نیست و ازدواج با این افراد، به غیر از بدبختی هیچ نتیجهای نخواهد داشت: “چترباز و آویزان”
به چنین ازدواجهایی امیدی نیست. هروقت دیدید کسی قصد ازدواج با این دو گروه را دارد، در حقش خوبی کنید و او را از یک عمر فلاکت و بدبختی نجات دهید.
اگر متأهل هستید و متوجه شدید که همسرتان از یکی از این دو نوع شخصیت برخوردار است، بیتردید روابط شما از چیزی که هست، بدتر خواهد شد. پس در اسرع وقت برای نجات خود راهی پیدا کنید چون احساس شما نسبت به چنین همسری روز به روز بدتر خواهد شد.
برای آگاهی و آشنایی دقیق با این دو نوع شخصیت به فصل هفتم کتاب “زندگی به افق آگاهی” مراجعه کنید.
